برانداخت کردنلغتنامه دهخدابرانداخت کردن . [ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ورانداز کردن . برانداز کردن . اندازه گرفتن و سنجیدن کار : برانداختی کردم از رای چست که این مملکت بر که آید درست . نظامی .رجوع به براندازکردن شود.
آیدینلغتنامه دهخداآیدین . (اِخ ) نام سلسله ای از امرای ولایت لیدیا. این سلسله را بایزید اول در 792 هَ .ق . برانداخت و مملکت آنان را ضمیمه ٔ ممالک عثمانی کرد.
آرباسلغتنامه دهخداآرباس . (اِخ ) آرباسِس . نام مردی اساطیری ، فرمانروای مدی از طرف سارداناپال و گویند او با همراهی بلزیس حکمران بابل پادشاه آشور را برانداخت و خود را پادشاه مدی نامید.
شکافانلغتنامه دهخداشکافان . [ ش ِ / ش َ ] (نف ، ق ) صفت حالیه . در حال شکافتن . (یادداشت مؤلف ) : جام شکوفه دار شکافان شد از هوس چون حجله ٔ شکوفه برانداخت نوبهار.خاقانی .
دوست محمدخانلغتنامه دهخدادوست محمدخان . [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) اولین از خاندان بار کزایی افغانستان (1242 - 1255 هَ . ق .) که سلسله ٔ ابدالی یا درانی را برانداخت و تا امروز حکومت در خاندان وی باقی است . (یادداشت مؤلف ).
ترازی بوللغتنامه دهخداترازی بول . [ تْرا / ت ِ] (اِخ ) ژنرال آتنی که سی تن از حکام خودسر آتن را برانداخت و رژیم دمکراسی را در آتن برقرار ساخت و در سال 388 ق .م . کشته شد.