برخفجفرهنگ فارسی عمید= بختک: ◻︎ به وصال اندر ایمن بُدم از گشت زمان / تا فراق آمد و بگرفت چو برخفج مرا (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۰حاشیه).
برخفجلغتنامه دهخدابرخفج . [ ب َ خ َ ] (اِ) برخنج . برخفچ . گرانی که در خواب بر مردم اوفتد. (فرهنگ اسدی ) (انجمن آرا). و آنرا بتازی کابوس خوانند. درفنجک . فرنجک . (انجمن آرا). بختک . عبدالجنه . ضبغطی : بوصال اندر ایمن بدم از گشت زمان تا فراق آمد بگرفتم چون بر خفج
برخفجیلغتنامه دهخدابرخفجی . [ ب َ خ َ ] (حامص ) ستیزه کاری . درشتی . (انجمن آرا). رجوع به برخفچی شود.
یرخفجلغتنامه دهخدایرخفج . [ ی َ خ َ ] (اِ) به معنی برخفج است و آن سنگینی و گرانی باشد که در خواب بر مردم افتد و آن را به عربی کابوس گویند. (برهان ) (آنندراج ). به معنی کابوس و ظاهراً تصحیف برخفج است . (یادداشت مؤلف ). برخفج و کابوس . (ناظم الاطباء). و رجوع به برخفج شود.
برخنجلغتنامه دهخدابرخنج . [ ب َخ َ ] (اِ) برخفج . ثقلی که در خواب بر مردم اوفتد. (فرهنگ اسدی ). گرانی که مردم را در خواب فرو همی گیرد و آنرا سنغبه [ ظاهراً ستنبه ] و سکاچه نیز گویند. وبتازی کابوس خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ) : با وصال تو بودمی ایمن در فراغم بمانده
برخفچیلغتنامه دهخدابرخفچی . [ ب َ خ َ ] (حامص ) درشتی و ستیزه کاری . (برهان ).درشتی و ستیزه کاری و سختی و منازعه . (ناظم الاطباء).ستنبه گری و ستیزه کاری . (شرفنامه ٔ منیری ). || رشک و حسد. (ناظم الاطباء). رجوع به برخفج شود.
بختکفرهنگ فارسی عمید۱. حالت خفگی و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست میدهد.۲. رؤیای وحشتناک توٲم با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب میپراند؛ کابوس؛ خفتک؛ خفتو؛ برفنجک؛ درفنجک؛ فرنجک؛ فدرنجک؛ برغفج؛ برخفج؛ خفج؛ فرهانج؛ کرنجو؛ سکاچه.
کابوسفرهنگ فارسی عمید۱. حالت خفگی و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست میدهد و شخص خیال میکند که چیزی سنگین بر سینهاش فشار میآورد و نمیتواند تکان بخورد؛ خفتک؛ خفتو؛ بختک؛ برخفج؛ خفج؛ خفجا؛ خفرنج؛ برفنجک؛ درفنجک؛ فرنجک؛ فدرنگ؛ فرهانج؛ کرنجو؛ سکاچه؛ خورخجیون.۲. خواب بد و وحشتآور.
برخفجیلغتنامه دهخدابرخفجی . [ ب َ خ َ ] (حامص ) ستیزه کاری . درشتی . (انجمن آرا). رجوع به برخفچی شود.