برخلافلغتنامه دهخدابرخلاف . [ ب َ خ ِ ] (ص مرکب ) (از: بر + خلاف ) برعکس و برضد. (آنندراج ). برعکس و برضد و بطور خلاف . (ناظم الاطباء). مخالف چیزی : یک نفس آن تیغ برآر از غلاف چند غلافش کنی ای برخلاف .نظامی .
اتنلغتنامه دهخدااتن . [ اَ ت َ] (ع مص ) برآمدن دو پای کودک پیش از دو دست برخلاف عادت . || نگونسار بچه زادن . (منتهی الارب ).
سنگ بارانلغتنامه دهخداسنگ باران . [ س َ ] (اِ مرکب ) سنگسار. (آنندراج ) : سنگ باران عنا بارد بر فرق کسی که دل و نیت او قصد عنای تو کند. منوچهری .برخلاف عادت اصحاب فیل است ای عجب بر سر مرغان کعبه سنگ باران آمده . <p class="author
معتادلغتنامه دهخدامعتاد. [ م ُ ] (ع ص ) عادت گرفته شده و عادت گیرنده . (آنندراج ). خوی گیرنده و خوی پذیر و خوکاره و خوگر. (ناظم الاطباء). خوی گرفته . آموختگار.آموخته . عادت کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- معتاد شدن ؛ عادت کردن . خوی کردن . (ناظم الاطباء).-
خلافلغتنامه دهخداخلاف . [ خ ِ ] (ع اِ) نوعی از بید است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). درخت بید را گویند. چنین گویند که در عهد قدیم تخم او در زمین افتاده و بخلاف معهود درخت او برآمد و بزرگ شد. بدین سبب ، عرب او را خلاف نام نهاد و این تعریف خلیل بن احمد است و گفته اند از ان
قرآنلغتنامه دهخداقرآن . [ ق ُرْ ] (اِخ ) نام کتاب آسمانی مسلمانان که بر حضرت محمدبن عبداﷲ (ص ) پیامبر اسلام نازل گردید. و در لفظ قرآن اختلاف است . برخی گوینداسم علم غیرمشتق است و مخصوص است به کلام خدا و همزه جزء حروف اصلی آن نیست ، ابن کثیر چنین خوانده و از شافعی نیز چنین روایت شده است . برخی
برخلافلغتنامه دهخدابرخلاف . [ ب َ خ ِ ] (ص مرکب ) (از: بر + خلاف ) برعکس و برضد. (آنندراج ). برعکس و برضد و بطور خلاف . (ناظم الاطباء). مخالف چیزی : یک نفس آن تیغ برآر از غلاف چند غلافش کنی ای برخلاف .نظامی .
برخلافلغتنامه دهخدابرخلاف . [ ب َ خ ِ ] (ص مرکب ) (از: بر + خلاف ) برعکس و برضد. (آنندراج ). برعکس و برضد و بطور خلاف . (ناظم الاطباء). مخالف چیزی : یک نفس آن تیغ برآر از غلاف چند غلافش کنی ای برخلاف .نظامی .