برداعلغتنامه دهخدابرداع . [ ب َ ] (اِ) اسپرک را گویند و آن گیاهی است که چیزها را بدان رنگ کنند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
بردایهلغتنامه دهخدابردایه . [ ب َ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) (مرکب از بر، ور + دایه ) بدل دایه . یار و معاون و همدست دایه در نگاهداشت و رضاع طفل . (یادداشت مؤلف ).
نبردگاهلغتنامه دهخدانبردگاه . [ ن َ ب َ ] (اِ مرکب ) معرکه . مصاف . (آنندراج ). جنگ گاه . (برهان قاطع). رزمگاه . میدان جنگ . (ناظم الاطباء). ناوردگه . آوردگه . میدان نبرد. جای نبرد : ده ساله یا دوازده ساله فزون نبودکاندر نبردگاه برآمد غبار او. <p class="author
اطلاعاتآمایی نبردگاهintelligence preparation ofbattlespace, IPBواژههای مصوب فرهنگستانروشی تحلیلی در انواع عملیات برای کاهش عدم قطعیت در ارتباط با دشمن و محیط و عوارض جغرافیایی