براریلغتنامه دهخدابراری . [ ب َ ری ی ] (ع اِ) ج ِ بریة. صحراها و زمین های بی کشت . (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
بررولغتنامه دهخدابررو. [ ب َرْ، رَ / رُو ] (نف مرکب ) بررونده .بالارونده . (دهخدا در یادداشتی این کلمه را بجای آسانسور پیشنهاد کرده اند).
برریختنلغتنامه دهخدابرریختن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ریختن : بر برگ سپید یاسمین تربرریخت قرابه ٔ می حمری . منوچهری .و رجوع به ریختن شود.
برریختنلغتنامه دهخدابرریختن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ریختن : بر برگ سپید یاسمین تربرریخت قرابه ٔ می حمری . منوچهری .و رجوع به ریختن شود.