برشتهکن قهوه، برشتهکنcoffee roasterواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی ویژة برشته کردن قهوه متـ . دستگاه برشتهکنی coffee roasting machine
برشتهلغتنامه دهخدابرشته . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی است از برشتن . بریان . بریان کرده . (حاشیه ٔ منیری ). بریان کرده . (آنندراج ). برهود. نیک پخته و رطوبت آن گرفته شده . (یادداشت مؤلف ). به آتش خوب پخته چنانکه روی آن سرخ و چون نیم سوخته گردد. مش
برشطةلغتنامه دهخدابرشطة. [ ب َ ش َ طَ ] (ع مص ) بریدن : برشط اللحم برشطة؛ برید گوشت را. (منتهی الارب ).
محمصلغتنامه دهخدامحمص . [ م ُ ح َم ْ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحمیص . بریان کننده . (آنندراج ). بریان کننده . برشته کننده . (ناظم الاطباء).
بریان کنندهلغتنامه دهخدابریان کننده . [ ب ِرْ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) برشته کننده . حانذ. خامط. خَمّاط.(منتهی الارب ). و رجوع به بریان و بریان کردن شود.
برشتهلغتنامه دهخدابرشته . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی است از برشتن . بریان . بریان کرده . (حاشیه ٔ منیری ). بریان کرده . (آنندراج ). برهود. نیک پخته و رطوبت آن گرفته شده . (یادداشت مؤلف ). به آتش خوب پخته چنانکه روی آن سرخ و چون نیم سوخته گردد. مش
حسن برشتهلغتنامه دهخداحسن برشته .[ ح ُ ن ِ ب ِ رِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسن ته برشته . حسن برشته ٔ سوخته . حسن سبزته گلگون : گل دل ز ما بزور صباحت نمی بردحسن برشته ٔ سوخته ٔ لاله دیدنی است . دانش (ازآنندراج ).چه میدانند حسن ته ب
نیم برشتهلغتنامه دهخدانیم برشته . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیم برشت . نیم تف داده . که کاملاً برشته نشده باشد.
نابرشتهلغتنامه دهخدانابرشته . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) که برشته نشده باشد. که بو داده نشده باشد. مقابل برشته .
برشتهلغتنامه دهخدابرشته . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی است از برشتن . بریان . بریان کرده . (حاشیه ٔ منیری ). بریان کرده . (آنندراج ). برهود. نیک پخته و رطوبت آن گرفته شده . (یادداشت مؤلف ). به آتش خوب پخته چنانکه روی آن سرخ و چون نیم سوخته گردد. مش