برقوقلغتنامه دهخدابرقوق . [ ب َ ] (ع اِ)جابزگ . (یادداشت مؤلف ). اجاص صغار. || مشمش . زردآلو. (یادداشت مؤلف ). خلوگرده . ترش هلو. آلوچه . خلی . خولی . خالودار. خلوخلی . (یادداشت مؤلف ).
برقوقلغتنامه دهخدابرقوق . [ ب ُ ] (اِخ ) اولین سلطان ممالیک برجی در مصر که از 784 تا 801 هَ .ق . حکومت کرده و ظاهراً ابوسعید کنیه داشته است . رجوع به سیف الدین برقوق ظاهر و ترجمه ٔ سلاطین اسلام لین پول ص <span class="hl" dir="
برقوقلغتنامه دهخدابرقوق . [ ب ُ ] (ع اِ) آلویی است خرد. (منتهی الارب ). || زردآلو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بَرقوق شود.
برکوکلغتنامه دهخدابرکوک . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 559 تن . آب از رودخانه . محصولات غلات ، زعفران ، شلغم . شغل زراعت . راه مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9</sp
خلیلغتنامه دهخداخلی . [ خ ُ ] (اِ) برقوق . رجوع به برقوق درین لغت نامه و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 241 شود.
ترش هلولغتنامه دهخداترش هلو. [ ت ُ / ت ُ رُهَُ ] (اِ مرکب ) نامی است که در رامسر به برقوق دهند. رجوع به برقوق شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).