برلسیلغتنامه دهخدابرلسی . [ ب ُ رُل ْ ل ُ ] (ص نسبی ) منسوب به برلس که شهرکی است در سواحل مصر. رجوع به برلس شود.
برلسلغتنامه دهخدابرلس . [ ب ُ رُل ْ ل ُ ] (اِخ ) دهی است بر سواحل مصر. (منتهی الارب ). شهرکوچکی است در ساحل نیل نزدیک دریا از طرف اسکندریه و خربزه ٔ بی مانند دارد. و منسوب بدان بُرُلﱡسی شود. (از مراصد) (از معجم البلدان ) (از الانساب سمعانی ).
برلاسلغتنامه دهخدابرلاس . [ ب َ ] (اِخ ) یکی از چهار قبیله ٔ بزرگ جغتای ، که پدر تیمور لنگ ازین قبیله بود. (فرهنگ فارسی معین ) : ز برلاس و ارلاس و بیشش شمارنمودند چندین یسال از یسار.هاتفی (از تیمورنامه ).
برلاسلغتنامه دهخدابرلاس . [ب َ ] (مغولی ، ص ، اِ) مرد دلاور و بهادر و پاک نژاد. (ناظم الاطباء). قهرمان و دلیر. (فرهنگ فارسی معین ).
بارپلاسcargo matواژههای مصوب فرهنگستانپلاسی بافتهشده از الیاف گوناگون که از آن برای محافظت از برخی کالاها استفاده میشود
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) احمدبن محمد برلسی فاسی . رجوع به احمد... شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زورق . رجوع به احمدبن محمدبن عیسی برلسی شود. و در بعض مآخذ رزوق آمده است .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عیسی برلسی فارسی ، مکنی به ابوالعباس و مشهور به احمد زروق . او راست : شرح اسمأاﷲ الحسنی . وفات وی به سال 899 هَ .ق . بود.