برمةلغتنامه دهخدابرمة. [ ب َ رَ م َ ] (ع اِ) واحد بَرَم . ثمر درختان بلند باخار. شکوفه و بر درخت پیلو و عضاه . (منتهی الارب ). اراک . (اقرب الموارد). ج ، بَرَم ، بِرام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
برمةلغتنامه دهخدابرمة. [ ب ُ م َ ] (ع اِ) دیگ و دیگ سنگین . (منتهی الارب ). دیگ از سنگ . (از اقرب الموارد). ج ، برام [ ب ُ / ب ِ ]، برم [ ب ُ / ب ُ رَ ] . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || از اعلام است . (از منتهی الارب
بیرمیةلغتنامه دهخدابیرمیة. [ ب َ رَ می ی َ ] (اِخ ) فرقه ای منسوب به بیرم و آن یکی از فرقه های دراویش در آنکارا است که بیرم آن را تشکیل داد. این فرقه شعبه ای از نقشبندیه است و در استانبول تأسیساتی دارد. (از دائرة المعارف اسلامی ). رجوع به بیرام شود.
برمچهلغتنامه دهخدابرمچه . [ ب َ م َچ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خمام شهرستان رشت . سکنه ٔ آن 1094 تن . آب آن از خمام رود از منشعبات سفیدرود و محصول آن برنج ، ابریشم ، توتون سیگار، صیفی و لبنیات است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir
شبرمةلغتنامه دهخداشبرمة. [ ش ُ رُ م َ ] (ع ص ، اِ) گربه ٔ ماده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || آنچه از رسن و رشته پراکنده شود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هبرمةلغتنامه دهخداهبرمة. [ هََ رَ م َ ] (ع مص ) بسیار خوردن . || بسیار سخن گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).