برنامۀ همگذاریassembly programواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهای برای تبدیل زبان همگذاری به زبان ماشین
برنامهفرهنگ فارسی عمید۱. مجموعهای از کارهایی با طرح مشخص که در زمان خاصی انجام میشود؛ دستور کار؛ پرگرام.۲. بخشهای پخششده از تلویزیون، رادیو، نمایش، و مانندِ آن.۳. جدولی برای انجام بعضی کارها: برنامهٴ مسابقات.۴. دستورالعمل دادهشده به رایانه.۵. [قدیمی] آنچه در ابتدای نامه یا کتاب نوشته میشد؛ ع
برنامهلغتنامه دهخدابرنامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) (از: بر، پیشوند + نامه ) به معنی سرنامه ، یعنی آنچه بر سر کتابتها و نامه ها نویسند و به عربی القاب و عنوان گویند.(برهان ) (آنندراج ). برنامج و برنامجه معرب آنست . (از آنندراج ). عنوان و لقب و دیباچه و آنچ
برنامهلغتنامه دهخدابرنامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِخ ) (سازمان ...)دولت ایران بمنظور ارتقاء بهداشت و فرهنگ و ایجاد وسایل کار و افزایش درآمد عمومی در تاریخ 14 اردیبهشت سال 1327 هَ . ش . لایحه ٔ قا
curriculumsدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه های درسی، برنامه تحصیلی، دوره تحصیلات، برنامه اموزشی، اموزش برنامه
curriculaدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه درسی، برنامه تحصیلی، دوره تحصیلات، برنامه اموزشی، اموزش برنامه
scheduledدیکشنری انگلیسی به فارسیبرنامه ریزی شده، زمان بندی کردن، در برنامه گذاردن، برنامه ریزی کردن، صورت یا فهرستی ضمیمه کردن