بروازلغتنامه دهخدابرواز. [ ب َرْ ] (اِ) جای قرار و آرام . (برهان ) (آنندراج ). جای آرام که از چوب برای کبوتر راست کنند. (از شرفنامه ٔ منیری ). || نشیمن باز و شاهین و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به پرواز و پدواز و پتواز و آده شود.
بروازلغتنامه دهخدابرواز. [ ب ِرْ ] (معرب ، اِ) معرب از فارسی است به معنی اطار و چارچوب عکس و قاب . (از نشوءاللغة ص 94). «دزی » آنرا بَرواز ضبط کرده و فارسی آنرا پرواز دانسته و جمع آنرا براویز آورده است ، بَرواس را نیز بهمین معنی دانسته است . رجوع به ذیل قوامیس
برواجلغتنامه دهخدابرواج . [ ب َرْ ] (اِ) آبی که از باران به سقف خانه فروچکد. (لغت فرس اسدی ). دهخدا جمله ٔ فوق لغت فرس را چنین تصحیح کرده اند: آب باران که از سقف خانه فروچکد.
برواسلغتنامه دهخدابرواس . [ ب َرْ ] (معرب ، اِ) بَرواز. (از ذیل قوامیس عرب ، دزی ). رجوع به برواز شود.
بیروزلغتنامه دهخدابیروز. (اِ) فیروزه . سنگی باشد سبزرنگ شبیه به زمرد لیکن بسیار کم بها و کم قیمت . (برهان ) (از رشیدی ). سنگی باشد سبزرنگ و بعضی گفته اند شیشه ٔ کبودرنگ که به پیروزه مشتبه شود. (انجمن آرا) : چنان مستم چنان مستم من امروزکه فیروزه نمیدانم ز بیروز.<
بروزدیکشنری عربی به فارسیپيش رفتن , پيشرفتگي داشتن , جلو رفتن (بيشتر با يا مانندان بکارميرود) , پيش رفتگي , پيش امدگي , برجسته , قلنبه , واريز نشده
بروازهلغتنامه دهخدابروازه . [ ب َرْ زَ / زِ ] (اِ) آتشی را گویند که پیش پیش عروس افروزند. (برهان ) (آنندراج ). آتشی که پیش عروس افروزند.(شرفنامه ٔ منیری ). || خوردنی و طعامی که از عقب سر جمعی که به سیر رفته باشند برند. (برهان ) (آنندراج ). خوردنیی که پس از رفتن
برواسلغتنامه دهخدابرواس . [ ب َرْ ] (معرب ، اِ) بَرواز. (از ذیل قوامیس عرب ، دزی ). رجوع به برواز شود.
بتوازلغتنامه دهخدابتواز. [ ب َ ] (اِ) بدواز. آرامگاه و نشیمن باز و شاهین و امثال آن را گویند. (برهان قاطع). پتواز. بدواز. برواز. پتوازه . پدواز. نشیمن کبوتر و باز که دو چوب ستون کرده و چوبی روی آن گذارند. نشیمن کبوتر و باز که دو چوب بر زمین فروبرند و چوبی بر زبر آن نهند تا کبوتران و مرغان بر آ
بروازهلغتنامه دهخدابروازه . [ ب َرْ زَ / زِ ] (اِ) آتشی را گویند که پیش پیش عروس افروزند. (برهان ) (آنندراج ). آتشی که پیش عروس افروزند.(شرفنامه ٔ منیری ). || خوردنی و طعامی که از عقب سر جمعی که به سیر رفته باشند برند. (برهان ) (آنندراج ). خوردنیی که پس از رفتن