برگاشتنفرهنگ فارسی عمید۱. برگردانیدن: ◻︎ عنان را بپیچید و برگاشت روی / برآمد ز لشکر یکی هایهوی (فردوسی: ۱/۱۴۳)، ◻︎ همی این سخن قارن اندیشه کرد / که برگاشت سلم روی از نبرد (فردوسی: ۱/۱۴۵).۲. روی برگردانیدن.
برگاشتنلغتنامه دهخدابرگاشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) برگردانیدن . (از برهان ). برگرداندن . (آنندراج ). رجعت دادن : سپاه از لب آب برگاشتندبفرمود تا رود نگذاشتند. فردوسی .جهاندار ناچار برگاشت اسپ پس اندر همی تاخت ایزدگشسپ . <p c
پشت برگاشتنلغتنامه دهخداپشت برگاشتن . [ پ ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن . پشت کردن . || گریختن . فرار. بهزیمت رفتن : بزرگان چنین پشت برگاشتندبشب دشت پیکار بگذاشتند. فردوسی .در آن خستگی پشت برگاشتنددر و دشت پیکار بگذاشتند. <p