برونشویگلغتنامه دهخدابرونشویگ . [ بْرون ْش ْ / ب ُ رون ْش ْ ] (اِخ ) لئون . (1869 - 1944 م .) فیلسوف فرانسوی . وی هم ّ خود را مصروف فلسفه ٔ علوم کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
بیرونسویلغتنامه دهخدابیرونسوی . (اِ مرکب ، ق مرکب ) برونسوی . بیرونسو. جهت خارجی چیزی . رجوع به برونسو شود.
بیرونسولغتنامه دهخدابیرونسو. (اِ مرکب ، ق مرکب ) برونسو. سوی بیرون . ظاهر. مقابل باطن : لاف یکرنگی مزن تا از صفت چون آینه از درونسو تیرگی داری و بیرونسو صفا. خاقانی .زنان مانند ریحان سفالنددرونسو خبث و بیرونسو جمالند. <p class
برونسولغتنامه دهخدابرونسو. [ ب ِ / ب ُ ] (اِ مرکب ) بیرونسو. سوی بیرون . جانب بیرون . جانب وحشی . سمت خارج . مقابل درون سو : موی سر جغبوت و جامه ریمناک از برونسو باد سرد و بیمناک . رودکی .نارنج چو دو
سفر برونسوoutbound tripواژههای مصوب فرهنگستانسفر به بیرون از مرکز شهر یا محدودۀ تجاری مرکزی یا مرکز عمدۀ فعالیت