بورانburan, purga, burgaواژههای مصوب فرهنگستانباد قوی شمالشرقی در روسیه و آسیای مرکزی متـ . سپیدبوران white buran
ضربدیدگیbruisingواژههای مصوب فرهنگستانصدمه دیدن سطح مواد غذایی، بهویژه میوهها و سبزیها براثر عوامل مکانیکی
ملزومات حولهایbathroom linenواژههای مصوب فرهنگستانانواع حوله و دیگر ملزومات پارچهای که در حمام کاربرد دارد
عناصر ویژندbrand elements, brand identitiesواژههای مصوب فرهنگستانآن دسته از ابزارهای تجاری قابل ثبت که نقش آنها متمایزسازی و معرفی هویت ویژندها است
نمانامرباییbrand spoof/ brand spoofingواژههای مصوب فرهنگستانتلاش برای جعل یا دستکاری وبگاه یا نشانی پست الکترونیکی سازمانی قانونی بهمنظور فریفتن مشتریان یا مخاطبان بالقوۀ آن سازمان با ارسال رایانامۀ جعلی، و از این طریق دستیابی به اطلاعات خصوصی و محرمانۀ افراد
خارج المملکتیلغتنامه دهخداخارج المملکتی . [ رِ جُل ْ م َ ل َ ک َ ] (ص نسبی مرکب ) برون مرزی . رجوع به برون مرزی شود. || حق خارج المملکتی . حق برون مرزی برای هر کشوری .
افسر عملیاتaction officerواژههای مصوب فرهنگستانافسری که در اجرای اقدامات عملیاتی مخفی، بهویژه برونمرزی، شرکت دارد
دقیقههای دسترسیaccess minutes, access minutes of useواژههای مصوب فرهنگستانمدت استفاده از تجهیزات مرکز تلفن در خدمات درونمرزی یا برونمرزی برای محاسبۀ هزینۀ کاربری
قدرتنماییpower projection, force projection, show of forceواژههای مصوب فرهنگستاننشان دادن توان نظامی کشور در جنگ برونمرزی بهمنظور ارعاب کشورهای دیگر و اجرای سیاست با اِعمال زور در منطقهای دور از مرزهای کشور
برونلغتنامه دهخدابرون . [ ب ِ / ب ُ ] (ص ، ق ، اِ) مخفف بیرون . (برهان ). ضددرون . (شرفنامه ٔ منیری ). خارج و ظاهر. (ناظم الاطباء). ظاهر، مقابل باطن . منظر، مقابل مخبر : سر و بن چون سر و بن پنگان اندرون چون برون باتنگان . <
برونلغتنامه دهخدابرون . [ ب َرْ رو ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند، گوسفندی و بزی که پیشاپیش گله راه رود. (از برهان ). نهاز. || بز کوهی . (برهان ).
برونلغتنامه دهخدابرون . [ ب ُ ] (اِخ ) مرکز دهستان بخش حومه ٔ شهرستان فردوس . سکنه ٔ آن 325 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و ذرت است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
برونلغتنامه دهخدابرون . [ ب ُ ] (اِخ ) یکی از دهستان های ششگانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان فردوس . هوای آن در قسمتهای کوهستانی معتدل و در جلگه گرمسیر است . این دهستان از 9ده تشکیل شده و دارای 3496 تن سکنه است . در این دهستان معدن آ
پیگو لبرونلغتنامه دهخداپیگو لبرون . [ گ ُ ل ُ ] (اِخ ) یکی از داستان نویسان مشهور فرانسه . وی بسال 1753 م . در کاله تولد یافت و در سال 1835 درگذشت و قریب 20 جلد داستان تاریخی برای فرانسه در <span c
داشلی برونلغتنامه دهخداداشلی برون . [ ] (اِخ ) نام محلی مرکز مرزبانی و پادگان نظامی و همچنین مرکز بخش اترک از شهرستان گنبدقابوس است . در 60هزارگزی شمال خاوری گنبد قابوس ، کنار رودخانه ٔ اترک و مقابل قزل اترک (بیات حاجی ) مرز ایران و شوروی واقع شده است . هوای آن معت
سیسنبرونلغتنامه دهخداسیسنبرون . [ سَم ْ ب َ ] (اِ) نوعی از گیاه باشد مانند قرةالعین و پیوسته در آب روید و آنرا به عربی حرف الماء خوانند خوردنش ادرار آورد. (برهان ) (آنندراج ). سوسنبر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به لکلرک 2 ص 312 شو