برّاقیglossinessواژههای مصوب فرهنگستانخصیصهای در جلوۀ ظاهری سطح که میزان آن در گسترۀ مات تا برّاق قابل تعریف است
براقیدیکشنری فارسی به انگلیسیglaze, gloss, luster, sheen, shine, shininess, silkiness, varnish, water
حسین براقیلغتنامه دهخداحسین براقی . [ ح ُ س َ ن ِ ب ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین نجفی . رجوع به حسون براقی شود.
حسون براقیلغتنامه دهخداحسون براقی . [ ح َس ْ سو ن ِ ب ُ ] (اِخ ) حسین بن احمدبن حسن . درگذشته ٔ 1332 هَ . ق . او راست : تاریخ کوفة که در 1357هَ . ق . در نجف به تصحیح محمد صادق بحرالعلوم و مقدمه ٔ محمد رضا شبیبی چاپ شده است . و کتب
برقیلغتنامه دهخدابرقی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به برق رود و آنرا برقه نیز نامند و آن دهی است به قم . (الانساب سمعانی ).
برّاقیتسنجglossimeter/ glossmeterواژههای مصوب فرهنگستانسنجافزاری برای اندازهگیری برّاقیت که تابعی از مشخصات بازتابش نفوذی و آینهای ماده است
مقیاسهای اندازهگیری برّاقیتgloss measurement scalesواژههای مصوب فرهنگستانسامانههایی برای تعیین عددی میزان برّاقیتی که انسان با چشم درک میکند
حسین براقیلغتنامه دهخداحسین براقی . [ ح ُ س َ ن ِ ب ُ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین نجفی . رجوع به حسون براقی شود.
رَخشکستcleavage fractureواژههای مصوب فرهنگستانشکستی که معمولاً در فلزات چندبلوری و تحت تأثیر رَخ ایجاد میشود و سطح شکستی برّاقی دارد
لعاب مات 1flat enamelواژههای مصوب فرهنگستانپوششی حاوی رنگدانه با برّاقی کم که ترازشوندگی سطح آن مانند لعابِ برّاق است
shineدیکشنری انگلیسی به فارسیدرخشش، تابش، برق، روشنی، براقی، فروغ، پرتلالوء، پرتو، سو، درخشیدن، روشن شدن، تابیدن، براق کردن، منور کردن، نورافشاندن
تابندگیلغتنامه دهخداتابندگی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص ) شعشعه . پرتوافشانی . برّاقی .برق . تلألؤ. درخشندگی : ستاره درآمد بتابندگی برآسود خلق از شتابندگی .نظامی .
برّاقیتسنجglossimeter/ glossmeterواژههای مصوب فرهنگستانسنجافزاری برای اندازهگیری برّاقیت که تابعی از مشخصات بازتابش نفوذی و آینهای ماده است