برکدلغتنامه دهخدابرکد. [ ب َ ک َ ] (اِخ ) دیهی قدیم و بزرگ است و کندزی عظیم دارد و این را برکد علویان خوانند بدان سبب که امیر اسماعیل سامانی این دیه را خرید و وقف کرد دو دانگ به علویان و جعفریان و دو دانگ بر درویشان و دو دانگ بر ورثه ٔ خویش . (تاریخ بخارای نرشخی ). و رجوع به الانساب سمعانی شو
برکتفرهنگ فارسی عمید۱. فراوانی؛ افزونی؛ بسیاری.۲. خجسته بودن؛ مبارکی: به برکت زحمات شما کارمان زود به اتمام رسید.۳. (اسم) نعمتها.
برکتلغتنامه دهخدابرکت . [ ب َ رَ ک َ/ ب َ ک َ ] (از ع ، اِمص ) برکة. رجوع به برکة شود. || خجستگی . (فرهنگ فارسی معین ) : از بَرْکت این نور فراخواند قران رابنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش . ناصرخسرو.
برکدیلغتنامه دهخدابرکدی . [ ب َ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب است به برکد. (الانساب سمعانی ). رجوع به برکد شود.
پرکهلغتنامه دهخداپرکه . [ ] (اِخ ) رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 569 شود. و ظاهراً کلمه درتاریخ بیهقی برکد باشد. رجوع به معجم البلدان یاقوت کلمه ٔ برکد شود.
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمد سامانی ، مکنی به ابوابراهیم (279-295 هَ . ق .). مؤلف تاریخ بخارا آرد: ذکر بدایت ولایت امیر ماضی ابوابراهیم اسماعیل بن احمد السامانی : اول ِ سلاطین سامانیانست و بحقیقت پادشاه
برکدیلغتنامه دهخدابرکدی . [ ب َ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب است به برکد. (الانساب سمعانی ). رجوع به برکد شود.