برکناریلغتنامه دهخدابرکناری . [ ب َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برکنار. دوری . کناره گیری : پس ازبرکناری فلان از حکومت فلان جا... (یادداشت مؤلف ).
برکناریrecall 1واژههای مصوب فرهنگستانبرکنار کردن یک فرد انتخابشده از منصبش، پیش از پایان دورۀ مقرر، با برگزاری انتخابات مجدد
انتخابات برکناریrecall election, representative recallواژههای مصوب فرهنگستانانتخاباتی که به تقاضای جمعی از رأیدهندگان برای عزل فرد انتخابشده برگزار شود متـ . همهپرسی برکناری recall referendum
برکناری دِگرهایallelic exclusionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن تنها یکی از دو دگرۀ والدی در ژنگان بیان میشود
برکنارلغتنامه دهخدابرکنار. [ ب َ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) بیک طرف و بیک سو. (ناظم الاطباء) : جهاندیده پیری ز ما برکنارز دور فلک لیل مویش نهار. سعدی .|| معزول . آزاد و رستگار. (ناظم الاطباء): تَمرّن ، تَ
برکناری دِگرهایallelic exclusionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن تنها یکی از دو دگرۀ والدی در ژنگان بیان میشود
انتخابات برکناریrecall election, representative recallواژههای مصوب فرهنگستانانتخاباتی که به تقاضای جمعی از رأیدهندگان برای عزل فرد انتخابشده برگزار شود متـ . همهپرسی برکناری recall referendum
برکناری دِگرهایallelic exclusionواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن تنها یکی از دو دگرۀ والدی در ژنگان بیان میشود
انتخابات برکناریrecall election, representative recallواژههای مصوب فرهنگستانانتخاباتی که به تقاضای جمعی از رأیدهندگان برای عزل فرد انتخابشده برگزار شود متـ . همهپرسی برکناری recall referendum