برکنارلغتنامه دهخدابرکنار. [ ب َ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) بیک طرف و بیک سو. (ناظم الاطباء) : جهاندیده پیری ز ما برکنارز دور فلک لیل مویش نهار. سعدی .|| معزول . آزاد و رستگار. (ناظم الاطباء): تَمرّن ، تَ
برکنارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ک، فروگذاشته، ازدور خارجشده، ازکارافتاده، بهدردنخور، متروکه، مهجور، کاملاً مستهلک شده، سوخت شده، غیرقابل استفاده آشغال، دورریز، دورانداخته اخراج شده ناباب، کهنه، مندرس، مستعمل، فرسوده، زهواردررفته، فکسنی، لکنته، دربوداغان، اوراق، اوراقی، قراضه، اسقاط، اسقاطی، بلااستفاده، بیمصر
برکنارلغتنامه دهخدابرکنار. [ ب َ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) بیک طرف و بیک سو. (ناظم الاطباء) : جهاندیده پیری ز ما برکنارز دور فلک لیل مویش نهار. سعدی .|| معزول . آزاد و رستگار. (ناظم الاطباء): تَمرّن ، تَ
برکنارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ک، فروگذاشته، ازدور خارجشده، ازکارافتاده، بهدردنخور، متروکه، مهجور، کاملاً مستهلک شده، سوخت شده، غیرقابل استفاده آشغال، دورریز، دورانداخته اخراج شده ناباب، کهنه، مندرس، مستعمل، فرسوده، زهواردررفته، فکسنی، لکنته، دربوداغان، اوراق، اوراقی، قراضه، اسقاط، اسقاطی، بلااستفاده، بیمصر
برکنارلغتنامه دهخدابرکنار. [ ب َ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) بیک طرف و بیک سو. (ناظم الاطباء) : جهاندیده پیری ز ما برکنارز دور فلک لیل مویش نهار. سعدی .|| معزول . آزاد و رستگار. (ناظم الاطباء): تَمرّن ، تَ
برکنارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ک، فروگذاشته، ازدور خارجشده، ازکارافتاده، بهدردنخور، متروکه، مهجور، کاملاً مستهلک شده، سوخت شده، غیرقابل استفاده آشغال، دورریز، دورانداخته اخراج شده ناباب، کهنه، مندرس، مستعمل، فرسوده، زهواردررفته، فکسنی، لکنته، دربوداغان، اوراق، اوراقی، قراضه، اسقاط، اسقاطی، بلااستفاده، بیمصر