برینسلغتنامه دهخدابرینس . [ ب ِ ن ُ ] (معرب ، اِ) ثوبر. زلفنج . شوبر.حرکة، و آن نوعی بلوط است و بزبان عامیانه ٔ اندلس بِهِش نامند. (یادداشت دهخدا). و رجوع به بلوط شود.
برنزفرهنگ فارسی عمیدآلیاژی مرکب از مس و روی که در قالبگیری، مجسمهسازی، و در ساخت قطعات صنعتی و زیورآلات به کار میرود.
برنشفرهنگ فارسی عمیدهریک از دو شاخهای که از انتهای نای منشعب شده و هوای دم را به دو ریه میرسانند؛ نایژه.
برنزلغتنامه دهخدابرنز. [ بْرُ / ب ُ رُ ] (فرانسوی ، اِ) آلیاژی که از آمیختن مس و قلع بدست می آید. مفرغ . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مفرغ شود.
زلنفجلغتنامه دهخدازلنفج . [ زَ ل َ ف َ] (ع اِ) بهش . شوبر. حرکة. برینس . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گیاهی از نوع بلوط که بهش و برینس نیز نامند. (از دزی ج 1 ص 600).
شوبرلغتنامه دهخداشوبر. [ ب ِ] (اِ) سوبر. حَرَکة. بِهش . زلنفج . برینس . (یادداشت مؤلف ). نوعی از بلوط.