برکتفرهنگ فارسی عمید۱. فراوانی؛ افزونی؛ بسیاری.۲. خجسته بودن؛ مبارکی: به برکت زحمات شما کارمان زود به اتمام رسید.۳. (اسم) نعمتها.
برکتلغتنامه دهخدابرکت . [ ب َ رَ ک َ/ ب َ ک َ ] (از ع ، اِمص ) برکة. رجوع به برکة شود. || خجستگی . (فرهنگ فارسی معین ) : از بَرْکت این نور فراخواند قران رابنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش . ناصرخسرو.
برکدلغتنامه دهخدابرکد. [ ب َ ک َ ] (اِخ ) دیهی قدیم و بزرگ است و کندزی عظیم دارد و این را برکد علویان خوانند بدان سبب که امیر اسماعیل سامانی این دیه را خرید و وقف کرد دو دانگ به علویان و جعفریان و دو دانگ بر درویشان و دو دانگ بر ورثه ٔ خویش . (تاریخ بخارای نرشخی ). و رجوع به الانساب سمعانی شو
بریکتولغتنامه دهخدابریکتو. [ بْری / ب ِ ت ُ ] (اِخ ) اوگوست مارتن ژولین . (1873- 1930 م .) مستشرق بلژیکی . وی از سال 1900 م . به تدریس در دانشگاه لیژ پرداخت و
باسانولغتنامه دهخداباسانو. (اِخ ) شهری در ایتالیا در ساحل نهر برانتا که قریب 14500 تن جمعیت دارد. صنایع عمده ٔ آن بریکت سازی وصنایع ابریشم و مبل سازی است . هنوز در این شهر بقایای قلعه ای که بوسیله ٔ جبار معروف اسلین دورومانو ساخته شده است دیده میشود.
بریکتولغتنامه دهخدابریکتو. [ بْری / ب ِ ت ُ ] (اِخ ) اوگوست مارتن ژولین . (1873- 1930 م .) مستشرق بلژیکی . وی از سال 1900 م . به تدریس در دانشگاه لیژ پرداخت و