قدم بر سر چیزی نهادنلغتنامه دهخداقدم بر سر چیزی نهادن . [ ق َ دَ ب َ س َ رِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) قدم بر سر چیزی زدن . قدم بر سر چیزی کشیدن . کنایه از پامال کردن . (آنندراج ) : سهم تو نهاده
قدم بر سر چیزی نهادنلغتنامه دهخداقدم بر سر چیزی نهادن . [ ق َ دَ ب َ س َ رِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) قدم بر سر چیزی زدن . قدم بر سر چیزی کشیدن . کنایه از پامال کردن . (آنندراج ) : سهم تو نهاده
سرپیچفرهنگ انتشارات معین( ~ .) (اِمر.) 1 - آن چه که بر سر چیزی می پیچند. 2 - دستار، عمامه . 3 - زینتی از زر و سیم و جواهر که در جلو عمامه و دستار قرار دهند. 4 - یکی از اجزای چراغ نفتی
سرچکادیلغتنامه دهخداسرچکادی . [ س َ چ َ ] (اِ مرکب )چیزی باشد که بر سر چیزی ستانند، چنانکه یک من کشمش بخرند مشت نخودی یا چیزی دیگر بر سر آن بگیرند و آن را در هندوستان دستوری گویند.
تفرعلغتنامه دهخداتفرع . [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) بر زبر چیزی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بر زور چیزی شدن . (زوزنی ). بر بر چیزی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بر سر چیزی ش
فقاخلغتنامه دهخدافقاخ . [ف ِ ] (ع مص ) زدن کسی را و نیست مگر بر سر چیزی یا بر چیزی توخالی . (از منتهی الارب ). رجوع به فقخ شود.