بزرگ کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بارآوردن، پرورش دادن، پروراندن ۲. تربیت کردن ۳. تروخشک کردن، مراقبت کردن ۴. آگراندیسمان کردن، مبالغه کردن، مهم جلوه دادن، اغراق کردن
بزرگ کردنلغتنامه دهخدابزرگ کردن . [ ب ُ زُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعزیز.تعظیم . تمجید. (منتهی الارب ). تفضیل . تبجیل . (یادداشت بخط دهخدا). احترام کردن . عزیز داشتن : ز بس که اهل هنر را