بسامدلغتنامه دهخدابسامد. [ ب َ م َ ] (مص مرخم ، اِ مرکب ) حرکت رفت و آمد متوالی . (واژه های نو فرهنگستان ). ترجمه ٔ فرکانس . تردد.
بَسامدfrequencyواژههای مصوب فرهنگستانتعداد چرخههای هر کمیت دورهای یا آهنگ تکرار هر رویداد در واحد زمان * مصوب فرهنگستان اول
بسامدفرهنگ فارسی معین(بَ مَ) (مص مر.) 1 - شمارش دفعه های چیزی در مدت معین یا دفعه های کاربرد واژه ای خاص در یک نوشته . 2 - فراوانی ، وفور (ریاضی ). 3 - فرکانس (فیزیک ).
نقشۀ بسامد حریقfire occurrence mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که با استفاده از نمادهای مناسب، نقاط شروع تمامی ردههای مختلف حریق را در یک دورۀ زمانی مشخص نشان میدهد متـ . نقشۀ حریق fire map
بسامدلغتنامه دهخدابسامد. [ ب َ م َ ] (مص مرخم ، اِ مرکب ) حرکت رفت و آمد متوالی . (واژه های نو فرهنگستان ). ترجمه ٔ فرکانس . تردد.
بسامدفرهنگ فارسی معین(بَ مَ) (مص مر.) 1 - شمارش دفعه های چیزی در مدت معین یا دفعه های کاربرد واژه ای خاص در یک نوشته . 2 - فراوانی ، وفور (ریاضی ). 3 - فرکانس (فیزیک ).
میان بسامدلغتنامه دهخدامیان بسامد. [ ب َ م َ ] (اِ مرکب ) حرکت رفت و آمد متواتر متوسط. (لغات فرهنگستان ).
بسامدلغتنامه دهخدابسامد. [ ب َ م َ ] (مص مرخم ، اِ مرکب ) حرکت رفت و آمد متوالی . (واژه های نو فرهنگستان ). ترجمه ٔ فرکانس . تردد.
درصد اثر بسامدpercent frequency effectواژههای مصوب فرهنگستاندرصد اختلاف میان مقاومتویژۀ اندازهگیریشده در دو بسامد مختلف اختـ . داب PFE
دهندۀ نوترکیبی پُربسامدhigh frequency recombination donor, HFR donorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دهندۀ همیوغ (conjugal) که براثر درج یک دیسک (disk) در فامتن یک باکتری به وجود میآید