خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسدک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بسدک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] basdak = اکلیلالملک
-
بسدک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] basadk دستۀ گندم یا جو دروشده؛ بسک.
-
بسدک
لغتنامه دهخدا
بسدک . [ ب َ دَ ] (اِ) دارویی است که آن را اکلیل الملک خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گیاهی است که آن را بَسیَه نیز گویند و اکلیل الملک هم خوانندش . (شرفنامه ٔ منیری ). گیاهی دوایی که اکلیل الملک نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
بسدک
لغتنامه دهخدا
بسدک . [ ب َ س َ ] (اِ) دسته ٔ گندم و جو درو کرده باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). دسته ٔ گندم و جو درو کرده ٔ بسته . (انجمن آرا) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). دسته جو و گندم دروده باشد. (سروری ). دسته ٔ جو و گندم .(رشیدی ). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ...
-
جستوجو در متن
-
بسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bask = بَسَدک
-
اکلیل الملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'e(a)klilolmalek گیاهی با برگهای بیضیشکل و گلهای خوشهای زرد که دمکردۀ آن در مداوای اسهال خونی، ورم معده، و نزلۀ برونشها نافع است؛ شاهافسر؛ گیاه قیصر؛ بسدک؛ ناخنک؛ شبدر زرد؛ یونجۀ زرد.