بسملفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهحیوانی که سر او را بریده باشند. Δ چون هنگام بریدن سر حیوان حلالگوشت «بسماللّهالرحمنالرحیم» میگویند: ◻︎ ز عفت چو مرغِ بسمل شب و روز میتپیدم / چو به ل
اردمفرهنگ فارسی عمید / قربانزادههریک از سورههای بزرگ کتاب زند: ◻︎ دانم که چو اندیشه کنی خوب شناسی / پازند ز بسماللّه و الحمد ز اردم (سیف اسفرنگ: لغتنامه: اردم).
چل بسم اللـهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهچهل قطعه پولک از جنس مس، برنج، نقره، یا طلا که بر آنها کلماتی از آیات قرآن و بسماللّهالرحمنالرحیم نقشکرده و به نخ میبندند و به گردن طفل آویزان میکنند بر
کاملاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، تماماً، بهکلی، کلاً، یکسر، یکسره، سربهسر، دریکنوبت، تماموکمال، تاماً، مطلقاً (مطلقا) پاک، سیر، بیکموکاست، بیکموزیاد سراسر، سرتاسر، یکبند