خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسیار مایل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اعناز
لغتنامه دهخدا
اعناز. [ اِ ] (ع مص ) مایل گردانیدن کسی را: اعنزه اعنازاً؛ مایل گردانید او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مایل گردانیدن . مایل ساختن کسی را. (از اقرب الموارد).
-
مایل گشتن
لغتنامه دهخدا
مایل گشتن . [ ی ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مایل گردیدن : و چون یک چندی بگذشت و طایفه ای از امثال خود را درمال و جاه بر خود سابق دیدم نفس بدان مایل گشت . (کلیله و دمنه ). و رجوع به معنی اول مایل گردیدن شود.
-
شاطب
لغتنامه دهخدا
شاطب . [ طِ ] (ع ص ) مایل و کژ. طریق شاطب ؛ راه مایل و کژ. (منتهی الارب ).
-
مایل گردیدن
لغتنامه دهخدا
مایل گردیدن . [ ی ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) مایل شدن . رغبت پیدا کردن . راغب شدن . گراییدن : کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم که سر می پیچد از یوسف ترازویی که من دانم . صائب (از آنندراج ).|| خمیده شدن . کج شدن . انحناء یافتن . منحنی شدن . به ی...
-
صبحة
لغتنامه دهخدا
صبحة. [ ص َ ح َ / ص ُ ح َ ] (ع اِ) خواب پگاه و منه : الصبحة تمنع الرزق . || هر چه بدان پگاه تعلل و مشغولی کنند. || سیاهی مایل بسرخی . || سپیدی مایل بسیاهی . || سرخی مایل بسپیدی یا زردی . (منتهی الارب ).
-
مایل آمدن
لغتنامه دهخدا
مایل آمدن . [ ی ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) گراییدن . رغبت کردن . راغب شدن . || خمیدن . خمیده شدن . کج شدن . انحناء یافتن : تن را به هرچه دادی ، انجام کارت آن است دیوار افتد آخر سویی که مایل آمد.شیخ العارفین (از آنندراج ).
-
مایل کردن
لغتنامه دهخدا
مایل کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راغب کردن . میل و رغبت برانگیختن : و نفس طبیعت را مایل بدان کند. (مجالس سعدی ). || کج کردن . چیزی را از حالت قائم خم دادن .
-
کاهب
لغتنامه دهخدا
کاهب . [ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از کهب . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || تیره ٔ مایل به سیاهی . (منتهی الارب ). سپید مایل به تیرگی . (ناظم الاطباء).
-
نیم ور
لغتنامه دهخدا
نیم ور. [ وَ ] (ص مرکب ) کج . متمایل . مایل .- نیم ور شدن ؛ کج و مایل شدن به طرفی .
-
مستمیل
لغتنامه دهخدا
مستمیل . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمالة. مایل و خم شونده . (از اقرب الموارد). || عطف و توجه کسی را خواهنده . || مایل کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استمالة شود.
-
احویواء
لغتنامه دهخدا
احویواء. [ اِ وی ] (ع مص ) سیاه مایل بسبزی شدن . || سرخ مایل بسیاهی گردیدن .- احویواء ارض ؛ سبز گردیدن زمین .
-
اسباء
لغتنامه دهخدا
اسباء. [ اِ ] (ع مص ) نرم شدن دل بر. شیفته و مایل گشتن به . شیفته و مایل کاری گردیدن : اسباء علی الشی ٔ. (منتهی الارب ). || فروتنی کردن : اسباء لامراﷲ. (منتهی الارب ).
-
خطب
لغتنامه دهخدا
خطب . [ خ َ طَ ] (ع مص ) تیره مایل بسرخی و زردی و یا مایل بسبزی گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
حوی
لغتنامه دهخدا
حوی . [ ح َ واْ ] (ع مص ) سیاه مایل به سبزی و سرخ مایل به سیاهی گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
مایل شدن
لغتنامه دهخدا
مایل شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کیپانیدن . (ناظم الاطباء). رغبت کردن . میل کردن : به غیر او مایل نمی شوم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315). || کج گردیدن . خمیده شدن : در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل .حافظ.مایل...