بساسفنجویسانDemospongiae, Demospongeaواژههای مصوب فرهنگستانفراوانترین ردۀ روزنکتباران که در آبهای شیرین یا دریا زندگی میکنند؛ برخی از آنها فاقد سوزنه (spicule) هستند، اما آنها که سوزنه دارند، سوزنههایشان سیلیسی و غیرشششاخهای است
بیشپوشانیoverfillواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن نشانک/ سیگنال نوری ارسالشده از منبع، سطح بزرگتری از هستۀ بافۀ نوری/ کابل نوری را میپوشاند
اسفنجلغتنامه دهخدااسفنج .[ اِ ف َ / اِ ف ُ / اَ ف َ ] (معرب ، اِ) (از لاتینی سپُنْژیا ) چیزی است شبیه به نمد کرم خورده و آنرا ابر مرده و ابر کهن گویند، وبعربی رغوةالحجامین و هرشفه خوانند. گویند حیوانی است دریائی بدان جهت که چو
اسفنجلغتنامه دهخدااسفنج . [ اِ ف َ ] (اِخ ) قریه ای است از کوره ٔ ارغیان از نواحی نیشابور که آنرا سپنج گویند وعامربن شعیب الاسفنجی از آنجاست . (معجم البلدان ). || موضعی در ناحیه ٔ مهرانرود تبریز. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیسترانج مقاله ٔ ثالثه ص 79).
اسفنجدیکشنری عربی به فارسیاسفنج , انگل , طفيلي , ابر حمام , با اسفنج پاک کردن يا ترکردن , جذب کردن , انگل شدن , طفيلي کردن ياشدن