بشکهلغتنامه دهخدابشکه . [ ب ُ ک َ / ک ِ ] (روسی ، اِ) ظرف چوبین شکم دار متشکل از تخته های خمیده با دو انتهای مسطح مدور که بوسیله ٔ حلقه های آهنین چندی بهم وصل شده اند و بمصرف نگهداری شراب و یا آب و نفت میرسد.چلیک . بشکه ٔ آب : آب را با بشکه می آورند. || م
بشکهbarrelواژههای مصوب فرهنگستان[ریاضی] زیرمجموعهای از یک فضای بُرداری توپولوژیکی که بسته و کوژ و متعادل و جاذب باشد [مهندسی بسپار- مجموعة بستهبندی] گُنجایهای استوانهای و شکمدار با دو سر تخت، از جنس چوب یا پلاستیک و ظرفیت 160 تا 200 لیتر
بسقةلغتنامه دهخدابسقة. [ ب َ ق َ ] (ع اِ) زمین سنگلاخ سوخته ج ، بساق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بسکهلغتنامه دهخدابسکه . [ ب َ ک ِ ] (ق مرکب ) چه بسیار که . چندانکه : بسکه بر گفته پشیمان بوده ام بسکه بر ناگفته شادان بوده ام . رودکی (از امثال و حکم دهخدا).بسکه بزرگان جهان داده اندخردسران را شرف جاودان . <p class="author
بشکۀ بتاbeta barrel, β barrelواژههای مصوب فرهنگستانساختاری عموماً تراغشایی و مبتنی بر صفحۀ بتا که در آن پیچش، صفحهای استوانهای ایجاد میکند
آبکاری بشکهایbarrel platingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آبکاری که در استوانه یا بشکۀ گردان و مشبک در کنار یک برقکاف انجام میشود
tunدیکشنری انگلیسی به فارسیتن، قدح، خمره، بشکه بزرگ، بقدر یک بشکه، لوله بخاری، لیوان، ادم یا چیز بشکه مانند، در بشکه ریختن
tunsدیکشنری انگلیسی به فارسیتونس، قدح، خمره، بشکه بزرگ، بقدر یک بشکه، لوله بخاری، لیوان، ادم یا چیز بشکه مانند، در بشکه ریختن