بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.<
وابلدیکشنری عربی به فارسیسدبندي , رگبارگلوله , بطورمسلسل بيرون دادن , شليک , تيرباران , شليک بطور دسته جمعي , شليک کردن , بصورت شليک درکردن , رگبار
بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.<
بصورتلغتنامه دهخدابصورت . [ ب ِ رَ ] (ق مرکب ) صورةً. بظاهر. ظاهراً. ظاهر. برحسب ظاهر. علی الظاهر. پدید. برحسب صورت ، مقابل بمعنی : دورم بصورت از در دولت سرای تولیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم . حافظ.و رجوع به صورت ، معنی ، ظاهر شود.<