بطالیلغتنامه دهخدابطالی . [ ب َطْ طا ] (ع ص نسبی ) منسوب به بطال که نام جد ابوعبداﷲ محمد... بطال بهانی بطالی بود. (سمعانی ). و رجوع به اللباب شود.
بتلیلغتنامه دهخدابتلی . [ ب ُ ] (اِخ ) قریه ای در تنگستان دو فرسخ میانه ٔ شمال و مشرق تنگستان . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
يَبْتَلِيَفرهنگ واژگان قرآنتا بيازمايد - تا خالص و پاک گرداند(ازمصدر ابتلاءبه معناي نقل چيزي از حالي به حالي و طوري به طور ديگر است )
بطالینلغتنامه دهخدابطالین . [ ب َطْ طا ] (ع اِ) ج ِ بطال در حالت نصب و جر. رجوع به بطال و قفطی ص 183 شود.
طبالیلغتنامه دهخداطبالی . [ طَب ْ با ] (حامص ) شغل طبال . طبالة تبیره زنی . دُهل زنی .- امثال :طَبّالی بِه ْ که بَطّالی .
بطالینلغتنامه دهخدابطالین . [ ب َطْ طا ] (ع اِ) ج ِ بطال در حالت نصب و جر. رجوع به بطال و قفطی ص 183 شود.