بغنجلغتنامه دهخدابغنج . [ ] (ع اِ)فروشندگانی که تعارف بسیار کنند و در برابر قیمت پیشنهاد شده مدتها مقاومت میکنند. (از دزی ج 1 ص 101).
بغانوشلغتنامه دهخدابغانوش . [ ب َ ] (اِ) اسب تیزگام و خوش قدم . (آنندراج ). اسب تندرو. (ناظم الاطباء).
ابن بغونشلغتنامه دهخداابن بغونش . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) ابوعثمان سعیدبن محمد (369-444 هَ .ق .). فیلسوف و طبیب اندلسی . او از مردم طلیطله است . در قرطبه نزد مسلمه ٔ مجریطی و ابن عبدون و ابن جلجل علم آموخت و بطلیطله بازگشت و از مختصین
تبغنجلغتنامه دهخداتبغنج . [ ت َ ب َ ن ُ ] (ع مص ) بسیار کرشمه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).