بقوةلغتنامه دهخدابقوة.[ ب َ وَ ] (ع مص ) انتظار کردن و حفظ و نگهبانی نمودن . (آنندراج ). و رجوع به بقاوة شود. || (اِ) ابقه بقوتک مالک ؛ نگهدار او را چنانکه نگاه می داری مال خود را. (ناظم الاطباء). و رجوع به بقاوة شود.
بکاةلغتنامه دهخدابکاة. [ ب َ ] (ع اِ) بکاءة. یکی بَکاء یک گیاه بکاء. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
بکاةلغتنامه دهخدابکاة. [ ب َ ] (ع اِ). بکاءة. یکی بکا و بکاء. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به بکا و بکاء شود.
cubesدیکشنری انگلیسی به فارسیمکعبها، مکعب، هر چیزی بشکل مکعب، توان سوم، بشکل مکعب دراوردن، بقوه سه رسیدن
جاروب برقیلغتنامه دهخداجاروب برقی . [ ب ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جاروئی که بقوه ٔ برق کار کند. جاروی الکتریکی . جاروبرقی . چیزی که با اتصال به برق جائی را بروبد.
بابلسلغتنامه دهخدابابلس . [ ل َ ] (اِ) بیونانی خشخاش زبدیست . (مخزن الادویه ). هو الخشخاش البری . حار جداً، مسهل بقوة. (بحر الجواهر). سوقی . تخم خشخاش . (ناظم الاطباء) . رجوع به بابلص شود.