بقوقةلغتنامه دهخدابقوقة. [ ب َ ق َ ] (ع اِ) نوعی قلقاس . لوف . صلیان . سبط . (دزی ج 1 ص 102). صاحب اقرب الموارد در ذیل لوف آرد: نباتی است دارای برگهای سبز که بر روی زمین گسترده شود و نی مانندی در میان آن پیدا آید که میوه بر سر
بقاقةلغتنامه دهخدابقاقة. [ ب َ ق َ ] (ع اِ) مرد بسیارگوی ، تاء برای مبالغه است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || واحد بقاق . یعنی : یک مرغ بسیارآواز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به بقاق شود.