بکاسلغتنامه دهخدابکاس . [ ب َک ْ کا ] (اِخ ) قلعه ای است استوار نزدیک انطاکیه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به ابن بطوطه ص 65 شود.
قیاساًلغتنامه دهخداقیاساً. [ سَن ْ ] (ع ق ) قاعدةً. بقیاس . از روی قیاس . با مقایسه بچیزی دیگر. || از روی قاعده . بر طبق قاعده ٔ جاری . مقابل سماعاً.
زدایهلغتنامه دهخدازدایه . [ زِ / زُ / زَ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) این کلمه را بقیاس میتوان مثل آلت زدایش استعمال کرد. (یادداشت مؤلف ).
اقیسلغتنامه دهخدااقیس . [اَق ْ ی َ ] (ع ن تف ) منظم تر و صحیح تر. || شبیه تر. (ناظم الاطباء). || بقیاس تر. موافق تر با قیاس . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیکتر به قیاس .
آزارشلغتنامه دهخداآزارش . [ رِ ] (اِمص ) آزار : چنان داشتم ملک را پیش و پس که آزارشی نامد از من بکس . نظامی .(این کلمه جز در بیت مذکور دیده نشده و ظاهراً بتسامحی که از نظامی معهود است بقیاس بر سایر اسم های مصدر ساخته شده است ).
پای نداشتنلغتنامه دهخداپای نداشتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) نیروی مقاومت نداشتن . تاب نیاوردن . استقامت نکردن : با عطا دادن او پای ندارد بقیاس هرچه در کوه گهر باشد و در خاک دفین .فرخی .