بلأزاةلغتنامه دهخدابلأزاة. [ ب َ ءَ ] (ع ص ) ناقة بلأزاة؛ ماده شتر سخت و شدید. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). بلأزی . و رجوع به بلأزی شود.
بلأزةلغتنامه دهخدابلأزة. [ ب َ ءَ زَ ] (ع مص ) گریختن و دویدن . (از منتهی الارب ). گریختن و فرار کردن ، و یا دویدن . (از ذیل اقرب الموارداز تاج ). || سیر خوردن . (از منتهی الارب ).خوردن تا سیر شدن . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
بلوجهلغتنامه دهخدابلوجه .[ ب َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سورسور، بخش کامیاران شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 376 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
بالاجولغتنامه دهخدابالاجو. (اِخ ) دهی است از دهستان کنارشهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر و در 60 هزارگزی شمال باختری بردسکن و 2 هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی بردسکن واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای <span class="hl" dir="
بلأزیلغتنامه دهخدابلأزی . [ ب َ ءَ زا ](ع ص ) سخت و شدید: رجل بلأزی و ناقة بلأزی . (از اقرب الموارد از تاج ). بلأزاة. و رجوع به بلأزاة شود.