بلجیکلغتنامه دهخدابلجیک . [ ب ِ ] (اِخ ) بلژیک . معرب بلژیک ، که در عهد قاجاریه در ایران معمول بود. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بلژیک شود : و لما وصل ارمانوس ملک الروم الی حلب سنة 421 هَ . ق . و معه ملک الروس و ملک البلغار والالمان
بنه بلجیکلغتنامه دهخدابنه بلجیک . [ ب ُ ن َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی است که در بخش مرکزی شهرستان دزفول واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بالزاقلغتنامه دهخدابالزاق . (اِخ ) ضبط ترکی وعربی کلمه ٔ بالزاک نام نویسنده ٔ معروف فرانسه است . رجوع به بالزاک و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1208 شود.
بالزاکلغتنامه دهخدابالزاک . (اِخ ) (اونوره دو بالزاک ) از داستان نویسان بسیار معروف فرانسه که در سال 1799 م . در شهر تور متولد شد و بسال 1850 در پاریس درگذشت . نام واقعی خانوادگی او بالسا بود. او در کالج واندوم تربیت شد و جوان
بالزاکلغتنامه دهخدابالزاک . (اِخ ) (ژان لوئی گز) ادیب فرانسوی از اهالی آنگولم که بسال 1594 م . تولد یافت و در سال 1654م . درگذشت . به هلند و ایتالیا سفر کرد و سپس به پاریس بازگشت . نامه های او معروف است . وی قسمتی از عایدات نوی