بلعوسلغتنامه دهخدابلعوس . [ ب ِ ع َ / ب َ ل َ ] (ع ص ، اِ) زن احمق . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).
بلهوسلغتنامه دهخدابلهوس . [ ب ُ هََ وَ ] (ص مرکب ) صاحب هوسهای گوناگون . دارای هوس های نو در زمانهای مختلف . متلون . دمدمی . (یادداشت مرحوم دهخدا).بوالهوس . و رجوع به بُل و بوالهوس شود : بلهوسی بر سر راهی رسیدجلوه کنان چارده ماهی بدید. جامی