بلنزیلغتنامه دهخدابلنزی . [ ب َ ل َ زا ] (ع ص ) شتر سطبر استواراندام . (منتهی الارب ): جمل بلنزی ؛ شتر سطبر و سخت و شدید. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
بلنجاسپلغتنامه دهخدابلنجاسپ . [ ب ِ ل ِ ] (اِ) گیاهی است که آن را بوی مادران گویند. (از برهان ) (از الفاظ الادویة).بلنجاسف . برنجاسپ . برنجاسف . رجوع به برنجاسپ شود.
بلنجاسفلغتنامه دهخدابلنجاسف . [ ب ِ ل ِ ] (اِ) برنجاسف ، که گیاهی است مشهور به بوی مادران . (از الفاظ الادویة) (از برهان ) (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). برنجاسپ . بلنجاسپ . رجوع به برنجاسپ شود.
بلنجاسپلغتنامه دهخدابلنجاسپ . [ ب ِ ل ِ ] (اِ) گیاهی است که آن را بوی مادران گویند. (از برهان ) (از الفاظ الادویة).بلنجاسف . برنجاسپ . برنجاسف . رجوع به برنجاسپ شود.
بلنجاسفلغتنامه دهخدابلنجاسف . [ ب ِ ل ِ ] (اِ) برنجاسف ، که گیاهی است مشهور به بوی مادران . (از الفاظ الادویة) (از برهان ) (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). برنجاسپ . بلنجاسپ . رجوع به برنجاسپ شود.