بلندگویلغتنامه دهخدابلندگوی . [ ب ُ ل َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) بلندگوینده . بلندگو. رجوع به بلندگو شود.
بلندگویلغتنامه دهخدابلندگوی . [ ب ُ ل َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) بلندگوینده . بلندگو. رجوع به بلندگو شود.
میدان شنیدپذیری کمینهminimum audible fieldواژههای مصوب فرهنگستانفشار صوت در آستانۀ شنیدپذیری دوگوشی که برای اندازهگیری آن، صدا ازطریق بلندگوی مستقر در زاویۀ صفر درجۀ میدان آزاد صوتی پخش میشود متـ . مشینه MAF 2
بلندگولغتنامه دهخدابلندگو. [ ب ُ ل َ ] (نف مرکب ) بلندگوی . بلندگوینده . آنکه یا آنچه به صدای بلند سخن گوید. || (اِ مرکب ) اسبابی که تغییرات جریان برق را در یک دستگاه مخابراتی تبدیل می کند به صوتی که برای شنیدن آن نیازی به اینکه اسباب را به گوش نزدیک کنیم نیست (برخلاف گوشی تلفن ). هر رادیوی گیر
بلندگویلغتنامه دهخدابلندگوی . [ ب ُ ل َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) بلندگوینده . بلندگو. رجوع به بلندگو شود.
بلندگویلغتنامه دهخدابلندگوی . [ ب ُ ل َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) بلندگوینده . بلندگو. رجوع به بلندگو شود.