بلوردانلغتنامه دهخدابلوردان . [ ب َ وِ ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند، شهرستان چاه بهار. سکنه ٔ آن 700 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و خرما و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
بلاگردانلغتنامه دهخدابلاگردان . [ ب َ گ َ ] (نف مرکب ) بلاگرداننده . دفعکننده ٔ بلا و بدی . (ناظم الاطباء). چیزی یا کسی که ضرر را بگرداندو دفع کند. || حراست کننده . (ناظم الاطباء).حافظ. (فرهنگ فارسی معین ). || قربان و تصدق کرده شده . (غیاث اللغات ). صدقه و قربانی . (آنندراج ). چیزی که بلا را از آ
بلاگردانفرهنگ فارسی معین(بَ. گَ) [ ع . ] (ص فا.) 1 - دفع کنندة بلا. 2 - حافظ . 3 - چیزی که بلا را از آدمی دور گرداند، صدقه ، قربانی .