بلورش جمعیcollective crystallizationواژههای مصوب فرهنگستانتجمع ریزدانهها یا بلورکهای بلور برای تشکیل دانههای درشتتر
بلورش لیفچهایfibrillar crystallizationواژههای مصوب فرهنگستانبلورش یک بسپار در محلول که در نتیجۀ آن ساختاری با بلورکهای لیفیشکل تشکیل میشود و در آن زنجیرهای بسپار موازی با جهت لیفچهها هستند
بیلوروسلغتنامه دهخدابیلوروس . (اِخ ) بلوروس . روس سفید. روسیه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روسیه ٔ سفید شود.
بلورشدهلغتنامه دهخدابلورشده . [ ب ُ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) متبلور. چیزی که شبیه بلور شده باشد. (از لغات فرهنگستان ).
بلورشناسلغتنامه دهخدابلورشناس . [ ب ُ ش ِ ] (نف مرکب ) بلورشناسنده . آنکه انواع بلور را بشناسد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بلور و بلورشناسی شود.
بلورشناسیلغتنامه دهخدابلورشناسی . [ ب ُ ش ِ ] (حامص مرکب ) شعبه ای از علم فیزیک که در آن از شکل بلورها بحث میشود. (از دایرة المعارف فارسی ). فن شناسایی بلور. (فرهنگ فارسی معین ).
درهمرشدی بلوریcrystal intergrowthواژههای مصوب فرهنگستاندر هم قفل شدن دانههای دو کانی مختلف براثر بلورش همزمان
بلورهای میانانباشتیintercumulus crystalsواژههای مصوب فرهنگستانبلورهایی که در طی بلورش جزءبهجزء، از ماگمای بهدامافتاده در بین بلورهای اولیۀ انباشتی، تشکیل میشوند
جوشش پسروندهretrograde boilingواژههای مصوب فرهنگستانجدا شدن گاز در ماگمای درحال سرد شدن در نتیجة افزایش مقدار اجزای گازی حلشده براثر بلورش پیشروندة ماگما
بازبلورشrecrystallisationواژههای مصوب فرهنگستان[زمینشناسی] تشکیل دانههای کانیهای بلورین جدید در سنگ در حالت جامد [شیمی] تکرار بلورش یک ماده از حلّال تازهتهیهشده برای خلوص بیشتر آن
شکر دانهایgranulated sugarواژههای مصوب فرهنگستانبلورهای جامد شکر حاوی دستکم 8/99 درصد ساکارز که از طریق بلورش یا دانهگیری شربت غلیظ قند به دست میآید
بلورشدهلغتنامه دهخدابلورشده . [ ب ُ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) متبلور. چیزی که شبیه بلور شده باشد. (از لغات فرهنگستان ).
بلورشناسلغتنامه دهخدابلورشناس . [ ب ُ ش ِ ] (نف مرکب ) بلورشناسنده . آنکه انواع بلور را بشناسد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بلور و بلورشناسی شود.
بلورشناسیلغتنامه دهخدابلورشناسی . [ ب ُ ش ِ ] (حامص مرکب ) شعبه ای از علم فیزیک که در آن از شکل بلورها بحث میشود. (از دایرة المعارف فارسی ). فن شناسایی بلور. (فرهنگ فارسی معین ).
بلورش جمعیcollective crystallizationواژههای مصوب فرهنگستانتجمع ریزدانهها یا بلورکهای بلور برای تشکیل دانههای درشتتر
بازبلورشrecrystallisationواژههای مصوب فرهنگستان[زمینشناسی] تشکیل دانههای کانیهای بلورین جدید در سنگ در حالت جامد [شیمی] تکرار بلورش یک ماده از حلّال تازهتهیهشده برای خلوص بیشتر آن