بجا، بوقت، بهنگام، مناسب ≠ بیگاه
حريص , صحيح , مناسب
apt, aptly, fit, happy, pat, timely
infelicity
بیجا، بیوقت، نابجا، بیهنگام، نابهنگام، ناوقت، ناهنگام ≠ بجا، بهنگام
از موضع (موقعيت) خود محافظت کرد , پايگاه خود را حراست کرد
بموقع و دیر.
timeliest، بموقع، بهنگام، بجا
به موقع، بموقع، بهنگام، بجا
تقریبا، بموقع، بجا، شایسته
چاشنی، مناسب فصل، بموقع، بهنگام