بنالغتنامه دهخدابنا. [ ب َن ْ نا ] (از ع ، ص ) معمار و بسیار بناکننده . (غیاث اللغات ) : معمار دین آثار او دین زنده از کردار اوگنجی است آن دیوار او از خضر بنّا داشته . خاقانی .
بنالغتنامه دهخدابنا. [ ب ِ ] (از ع ، اِ) عمارت . (غیاث اللغات ). عمارت . لاد. ساختمان . (ناظم الاطباء). مقابل عرصه . مقابل اعیانی . آن قسمت از خانه که در آن ساختمانی هست . در ت
عرشلغتنامه دهخداعرش . [ ع َ ] (ع مص ) ساختن بنا را از چوب . (از منتهی الارب ). ساختن خانه را از چوب . (از ناظم الاطباء). ساختمانی از چوب ساختن . (از اقرب الموارد). || تا صید رس
عمرلغتنامه دهخداعمر. [ ع َ ] (ع مص )دیر ماندن و زیستن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دیر زیستن . (دهار). عُمر. عَمَر. عَمارة. رجوع به عمر و عمارة شود. || دیر داشتن و با
سفندارمذلغتنامه دهخداسفندارمذ. [ س ِ ف َ م َ ] (اِ مرکب ) مخفف اسفندارمذ است که ماه دوازدهم از سالهای شمسی است . (برهان ). ماه دوازدهم بود از سال شمسی و آن مدت ماندن نیراعظم بود در
جبل المنیةلغتنامه دهخداجبل المنیة. [ ج َ ب َ لُل ْ م ِن ْ ی َ ] (اِخ ) نام کوهی است به اسپانیا که در سمت شرقی شهر سبته قرار گرفته است . در بالای این کوه که مسطح است حصارهایی وجود دارد
تعریشلغتنامه دهخداتعریش . [ ت َ ] (ع مص ) حمله کردن و سپس سر برداشتن و دهن گشادن خر: عرش الحمار برأسه تعریشاً؛ حمله کرد خر پس برداشت سر را و گشاد دهن را. || درنگ نمودن در کار. (