لغتنامه دهخدا
بنجیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) مأنوس گردیدن و مألوف شدن . || یاری دادن . (آنندراج ). کمک کردن .یاری کردن . (ناظم الاطباء). || خرد کردن . || ساختن . کنانیدن . || مهربان شدن . || برخاستن . (ناظم الاطباء). || پاره پاره نمودن . (آنندراج ). قطعه قطعه بریدن . (ناظم الاطباء). || قسمت ن