بندمالانلغتنامه دهخدابندمالان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قنوج بخش بمپور است که در شهرستان ایرانشهر واقع شده است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
بندمهلغتنامه دهخدابندمه . [ ب َ دِ م َ / م ِ ] (اِ) تکمه . گوی گریبان . (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء).بندیمه . بندنه . بندینه . تکمه . گوی گریبان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بندیمه و بندنه و بندینه شود.
طمغاچلغتنامه دهخداطمغاچ . [ طَ ] (اِخ ) نام ولایتی از ترکستان . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) : چگل را زلف برطمغاچ بندم طراز شوشتر بر چاچ بندم . نظامی .این کلمه ظاهراً همان طمغاج است یا طفقاج . بدین دو کلمه رجوع شود.
کمربستهفرهنگ فارسی عمیدنوکر آمادهبهخدمت: ◻︎ چه بندم کمر در مصاف کسی / که دارم کمربسته چون او بسی (نظامی۵: ۸۲۳).
وصافلغتنامه دهخداوصاف . [ وَص ْ صا ] (اِخ ) کویی است در نسف (نخشب ). (معجم البلدان ) : به کوی وصاف آن نامه را بزن عنوان به پیش نامه ٔ تو تا که خوازه بندم کوی .سوزنی .
بندمالانلغتنامه دهخدابندمالان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قنوج بخش بمپور است که در شهرستان ایرانشهر واقع شده است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
بندمهلغتنامه دهخدابندمه . [ ب َ دِ م َ / م ِ ] (اِ) تکمه . گوی گریبان . (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء).بندیمه . بندنه . بندینه . تکمه . گوی گریبان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بندیمه و بندنه و بندینه شود.