بناستلغتنامه دهخدابناست . [ ب ِ س َ ] (اِ)صمغی باشد که آن را کندر گویند و بعربی صمغالبطم خوانند و خاصیت آن به مصطکی نزدیک است . (هفت قلزم ) (برهان ) (آنندراج ). علک البطم است . (فهرست مخزن الادویه ).
بانشاطلغتنامه دهخدابانشاط. [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: با + نشاط). دارای نشاط. شادمان . فیران .شنگول . که نشاط دارد. نشیط. باروح . مریح . (دهار).