کله بنددارلغتنامه دهخداکله بنددار. [ ک ُ ل َه ْ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه کله بند بر سر گذارد. (فرهنگ فارسی معین ) : آنچ کوتاه نظران بی عقلان مازندرانی بودند گله ای از ایشان کله بندداران کار یک کس نکند. (جهانگشا ج 2 ص
ریلبندگذارtie spacerواژههای مصوب فرهنگستانماشینی که ریلبندها را در طول خط و در فاصلههای پیشبینیشده قرار میدهد متـ . تراورسگذار
ساکیامونیلغتنامه دهخداساکیامونی . (اِخ ) لقب بودا بنیادگذار کیش بودائی و معنی آن «حکیم ساکیاس » است . رجوع به بودا شود.
برنامهریزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ز، سازنده، طراح، بانی، بنیانگذار، استراتژیست، سازمانده، سیاستگذار کارشناس یارگیر، بنیادگذار سیاسیون
قاوردیانلغتنامه دهخداقاوردیان . [ وُ ] (اِخ ) نام حکومت و دولتی است که بنیادگذار آن قاوردبن چغری بیک برادر الب ارسلان است . و پس از او حکومت به فرزندان وی رسید. این دولت یکصد و پنجاه سال ادامه یافت . (433 - 583 هَ . ق .). و بدست