یابندهلغتنامه دهخدایابنده . [ ب َ دَ / دِ ] (نف ) پیداکننده . واجد. که یابد. ج ، یابندگان . مرخم یابنده ، «یاب » است که در ترکیب باکلمات دیگر بکار رود. رجوع به یاب شود : به هر زیر برگی شتابنده ای است به هر منزلی راه یابنده ای است
یابندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ه، کشفکننده، کاشف، مکتشف مخترع، باستانشناس کارآگاه، بازپرس، جاسوس جوینده، آزمایشکننده جهانگرد ماهوارۀ جاسوسی، کاوشگرمریخ سونار، رادار، سنسور، حسگر، حس -یاب،
خودیابندهrecovering personواژههای مصوب فرهنگستانفردی که در حال طی کردن مراحل خودیابی است متـ . بهبودیابنده