بهبودلغتنامه دهخدابهبود. [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گندزلو که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بهبودلغتنامه دهخدابهبود. [ ب ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خیریت و معنی ترکیبی آن به بودن است . (از آنندراج ). بهتری . ترقی تدریجی . (فرهنگ فارسی معین ) : ز به بودن فال کان سود تست که به بود تو اصل بهبود تست . نظامی .هرکه هست اندر
بهبوددیکشنری فارسی به انگلیسیamelioration, betterment, gain, health, improvement, melioration, progress, recovery, mend, amendment, recovery, recuperation, well-being
مرمت کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ترمیم کردن، تعمیر کردن ۲. بازسازی کردن، بهسازی کردن ۳. اصلاح کردن، بهبود بخشیدن
درمان 2therapyواژههای مصوب فرهنگستانسلسلهمعالجات نظاممندی که برای بهبود بخشیدن به وضعیت مرضیِ جسمانی یا روانی فرد انجام میشود
بهبودلغتنامه دهخدابهبود. [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گندزلو که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بهبودلغتنامه دهخدابهبود. [ ب ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خیریت و معنی ترکیبی آن به بودن است . (از آنندراج ). بهتری . ترقی تدریجی . (فرهنگ فارسی معین ) : ز به بودن فال کان سود تست که به بود تو اصل بهبود تست . نظامی .هرکه هست اندر
بهبوددیکشنری فارسی به انگلیسیamelioration, betterment, gain, health, improvement, melioration, progress, recovery, mend, amendment, recovery, recuperation, well-being
حصار بهبودلغتنامه دهخداحصار بهبود. [ ح ِ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زاوه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . واقع در 21هزارگزی خاور تربت حیدریه و یک هزارگزی باختر نیازآباد. ناحیه ای است واقع در جلگه ، معتدل . دارای 10 تن سکنه می
بهبودلغتنامه دهخدابهبود. [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گندزلو که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بهبودلغتنامه دهخدابهبود. [ ب ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خیریت و معنی ترکیبی آن به بودن است . (از آنندراج ). بهتری . ترقی تدریجی . (فرهنگ فارسی معین ) : ز به بودن فال کان سود تست که به بود تو اصل بهبود تست . نظامی .هرکه هست اندر