کشتیروferry-boat coach, ferry-boat wagon, ferry-boat vanواژههای مصوب فرهنگستانواگن قابل حمل با کشتی
قایق پرندهflying boat, boat seaplaneواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آبنشین که بهعنوان قایق مورد استفاده قرار میگیرد
تدفین زورقیboat burial, ship burial, boat graveواژههای مصوب فرهنگستانتدفینی که در آن جسد را درون زورق قرار میدادند یا همراه با آن در گودالی دفن میکردند
تاسهکِشpurse seiner, seine boat, seiner, purse boatواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شناور ماهیگیری که تاسه به پاشنۀ آن متصل میشود
قایق نورانیlightboat, gas boat 2, boat beacon, unattended lightboatواژههای مصوب فرهنگستان← شناور نورانی
waftدیکشنری انگلیسی به فارسیکف دست، نفخه، نسل اینده، وزش نسیم، نسیم، اهتزاز، بهوا راندن، بحرکت دراوردن، روی هوا یا آب شناور ساختن
سربهوالغتنامه دهخداسربهوا. [ س َ ب ِ هََ ] (ص مرکب ) آنکه دستورها یا درس ها به ذهن نسپارد. لاابالی . بی بندوبار. آنکه حواس خود جمع نکند. که هوش خود را در کارها جمعنمی کند و چنانکه باید متوجه امور نمیشود. (یادداشت مؤلف ). || آواره . (آنندراج ) : آسایش دل غافلم از یاد